آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

تحول

سلام به همگي46 تقريبا 25 هفته اي مي شود که پله هاي هرباريوم، خانه، مدرسه و همه جا را يکي-يکي، آهسته-آهسته و صلانه-صلانه بالا و پايين مي روم!!! باورم نمي شود: من و پله هاي يکي يکي! اما اولاد چه کارها که با والد خود که نمي کند... چه تغييراتي را که در او باعث نمي شود. جداي از اينکه در اين دوران گاهي به فکرم مي رسد: آدم چه قدر راحت عوض مي شود/ به اين هم فکر مي کنم که: خوش حالم اين ولد مرا دچار تحول مي کند، دچار دگرگوني در برنامه ها در رفتارها در خلقيات در عادات و در حيات! اميد دارم، خلق هاي بي درد بخورم را با خلق محمدي اش اصلاح کند و با درد بخود شوم. اين است محمدسجّاد ما! ...
24 خرداد 1391

ما خانه بدوشيم...

سلام به همگي 52 ديگه اتاقم کم کم داره آماده ميشه... مامانم فکر نمي کنه که من در هيچ چهارچوبي نمي گنجم! وگرنه انقدر براي اين اتاق زحمت نمي کشيد. من که مي دانم خودشان هم اينجا ماندني نيستند، پس چرا وِل نمي کنند اين اتاق را؟؟؟؟؟
24 خرداد 1391

اعمال ماه 8

سلام به همگي 54 اعمال ماه هشتم بارداري: ماه هشتم شنبه ها بعد از نماز صبح: سوره مبارکه قدر 10 مرتبه يک شنبه بعد از نماز صبح: سوره مبارکه تين2 مرتبه سه شنبه: سوره مبارکه فرقان چهارشنبه: سوره مبارکه دهر و غاشيه پنج شنبه: سوره مبارکه محمّد صلي الله عليه جمعه: سوره مبارکه صافّات+انار(ناشتا) خوردن کباب متبرک به سوره مبارکه يس و نصر خوردن ماست، شير و عسل هفته­اي يکبار سرکه در صورت عدم ضرر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پ.ن: صرفا جهت اطلاع، براي اينکه بگويم مادرها چقدر سرشون شلوغه.     ...
24 خرداد 1391

پدر یا مادر!؟ مسآله این است...

سلام به همگی ٥٥ ما جنین ها، به دو شیوه ارتزاق می شیم. یک ارتزاق مادی. دو ارتزاق معنوی. در روزی مادی مان هم پدرمان نقش دارد و هم مادرمان. پدرمان نان می آورد، مادرمان نوش جان می کند و ما هم از طریق بند ناف میل می نماییم. در روزی معنونی نیز هم پدرمان نقش دارد و هم مادرمان. پدرمان با محبت به مراقبت روانی از مادرمان پرداخته و آرامش خاطر او را فراهم می کنند و مادرمان با خیالی آسوده، آسودگی را به ما هدیه می دهد. از این انواع روزی، قسمتی از آن به قبل از دوران ایجاد نطفه برمیگردد و قسمتی از آن به دوران بارداری مادر. که ما در این پست، به قسم دوم آن بطور خلاصه پرداختیم. حال باید اندیشید که مرغ مهم تر است یا تخم مرغ!! ...
24 خرداد 1391

کربلا کربلا ما داريم مي آييم...

سلام به همگي 60 بوي بهمن مي آيد. هميشه دوست داشتم يا با ورود امام به دنيا بيايم يا با پيروزي انقلاب. يا با ولادت پيامبر يا با ميلاد امام حسن عسگري. يا با هر روز ديگري که در آن گناهي نشود. امام رضا جونم مي گن: اگر کسي نمي تواند براي آمرزش گناهانش کاري انجام دهد، با صلوات بر محمد و آل محمد، گناهانش را ريشه کن کند. خدا را ما را جزء ريشه کَن کُن هاي گناهاي فردي و اجتماعي در عالم قرار بده. صفر هم دارد تمام مي شود. راستي مامانم مي گويد که اگر 22 بهمن بدنيا بيايم اسمم را مي گذارند «روح خدا». بعدِها که شهيد شدم، در رابطه ام مي گويند: روح خدا به خدا پيوست. ...
24 خرداد 1391

اتاقی دارم تا نداره....

سلام به همگی 61 یه روزی که همین نزدیکی ها بود، مامانیم سرزده اومد خونمون و باخودش یک طراح اتاق کودک آورده بود تا اتاق من رو درست کنه... من آچق مامانیمم که انقدر من رو تحویل می گیره.... الان یک اتاق جذابی دارم که مطمئنم هیشکی توو دنیا نداره... روی دیوارم درخت دارم که یه جوجه تووش لونه داره و برف نشسته روو درخته.  یک پسری روو دیوارم هست که داره هواپیما می رونه و توو آسمونش یک عالمه ابر و ستاره و سفینه و خورشید و ایناست...  وااااای عروسک هام رو چسبوندن به دیوارها و کلی هاش هم از سقف آویزوووونن. یک زرافه ی زیبا که باچشمات داره میخوردت هم اینور دیوارههه خیلییییییییییییی عالیه. دوست دارم بیام زودتر که باهاشون یک عالمه ب...
24 خرداد 1391

دانستن یا ندانستن....

سلام به همگی 67 نمی دونم چطوری قراره بیام، در چه شرایطی و با چه کیفیتی؟ با اراده ی مامان میام یا با اراده ی خاله دکتر یا با اراده ی خودم؟ بهمن میام یا اسفند؟ هیچچچچی نمی دونم.... تنها چیزی که میدونم اینه که خدا قراده منو تا تقریبا 30 روزه دیگه وارد این دنیا کنه. چه جوریش شاید برای خیلی ها مهم باشه اما واسه من اومدن به این دنیاست.... خدا جونی خیلی دوستت دارم خیلیییییی 
24 خرداد 1391

کاشکی یعنی آرزوهای من...

سلام به همگی 66 دیگه شمارش معکوس داره آغاز میشه... و موعد من هم داره به سر میاد... کاش  یادم نره هر جایی که آدم تووش قرار می گیره مادام العمری نیست...  کاش یادم نره هر کاری که آدم انجام میده یک سقف زمانی ای داره.... کاش یادم نره اگر کارها درست و طبق قواعد انجام بگیره واسه مرحله ی بعد آماده تر خواهم بود.... کاش یادم نره که اینجا من 100% به عالم غیب مرتبط بودم و این ارتباط رو میشه ادامه داد... کاش یادم نره که اینجا خیلی چیزها فهمیدم و فهمشون رو باید عملی کنم... کاش یادم نره که هیچ وقت زحمت های مامان و بابام رو از یاد نبرم... کاش یادم نره که  اینجا کی بود که روزی من رو می رسوند اون هم بی کم و ...
24 خرداد 1391

آسمان درخشان

سلام به همگي 65 منم مثل مامانم هستم، خيلي آسمون رو دوست دارم. همه ش در حال نگاه کردن به آسمانم از مناظر مختلف. گاهي از لابلاي برگ درختان. گاهي به بهانه ي ديدن حرکت ابرها. گاه مي خواهم نور خورشيد را با دستانم دنبال کنم. گاه ستاره ها را ميشمارم و يکي يکي مي گيرمشان و مي خورمشان. عجب مزه ي خوش طعمي دارند. مخصوصا وقتي نصف شب ها با مامانم بلند مي شويم و به آسمان نگاه مي کنيم و هر ستاره اي را که مي بينيم با هم مي گوييم: السلام عليکِ​يا فاطمة الزهرا* سربه آسمان بودنم را امروز دکتر به مادرم گفت. دعا کنيد که اگر اين سر به آسماني بودنم به درد خور است، همين جوري بمانم. ممنون. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
24 خرداد 1391

ربيع

سلام به همگي 63 من يک پسر ربيع الاولي هستم. ماه ربيع الاول ماه سرور پيامبر و امام هاي خوبم است. در زمستاني مي آيم که بهار است. ديگه کم کم ميخام بيام. برام فرش قرمز پهن کنيد و ريسه بزنيد و لي لي لي لي کنيد که ميخام بيام. کلي کار دارم که بايد انجام بدم. هزار تا اميد و آرزو دارم که ميخام بهشون برسم. يک عالمه برنامه واسه عملياتي کردن دارم. واااااااااااااااااي دوست دارم بياااااااااام.
24 خرداد 1391